کرامتی از ام البنین
img
درباره سايت
مشاهده مطالب سايت

درباره سايت

img img img
سخن روز
بزرگترین عیب برای دنیا همین بس که بی‌وفاست.
‐ حضرت علی علیه‌السلام
خداوندا مرا از کسانی قرار دِه که دنیاشان را برای دینشان میفروشند نه دینشان را برای دنیاشان.
‐ دکتر علی شریعتی
آدمی ساخته‌ی افکار خویش است فردا همان خواهد شد که امروز می‌اندیشیده است.
‐ مترلینگ

پيوندها، روزانه ها و ...

امکانات سايت

مطالب سايت

img img
ساعت
0

در سالروز ارتحال جناب فاطمه ی ام البنین همسر امیرالمومنین و مادر حضرت عباس بن علی قرار داریم. کسی که مادر باب الحوائج است خود سهم ویژه ای در برآورده کردن حوائج درماندگان دارد. و چه بسیار کسانی که به این بانو متوسل شده اند و نتیجه هم گرفته اند. به مناسبت به کرامتی از این بانو اشارت میکنیم.

 

آيت اللّه حاج سيد طيّب جزايری از علما و بزرگان و محققان شیعه که در همسایگی منزل ما زندگی میکردند و سمت استادی بر حقیر داشتند روزی کرامتی از ام البنین برای خودشان پیش آمده بود که برای جمعی بیان کردند و بنده آن کرامت را برای دوستان نقل میکنم. فرمودند :

 

در سال 1341 ه ش در يكی از سفرهايم، يكي از عالمان پاكستان را در مشهد ديدم. از او پرسيدم: پس از زيارت مشهد چه مي كنيد؟ گفت: به پاكستان برمي گردم. گفتم: حيف نيست انسان از پاكستان تا مشهد بيايد، ولی زيارت عتبات نرود؟!

سخنم در او اثر كرد و بنا شد او هم با من به كربلا بيايد. از اين رو، با هم از مشهد به تهران آمديم و به سفارت عراق رفتيم، ولی آن جا اوضاع بسيار ناگوار بود و در دادن ويزا سخت گيری مي كردند. به همراهم گفتم: می خواهی كربلا بروی؟ گفت: پس برای چه از مشهد به تهران آمده ام؟ گفتم: هزار صلوات نذر حضرت ام البنين عليهاالسلام می كنيم، ان شاءاللّه ويزا مي دهند.

هر دو نذر كرديم كه هزار صلوات هديه ام البنين عليهاالسلام بكنيم. در همين حال همراهم گفت: من نامه ای برای سفير پاكستان دارم. بيا باهم اين نامه را به او برسانيم. به سفارت پاكستان رفتيم. در آن جا نامه را به سفير داديم. او بسيار به ما احترام كرد و پرسيد: از تهران به كجا می رويد؟ گفتيم: هر دو عازم عراق هستيم. البته اگر ويزا گير بيايد. گفت: اتفاقا من هم مي خواهم به عراق بروم. كمی صبر كنيد تا مداركم را آماده كنم.

پس از مدتی آمد و گفت: دو نامه به نام شما براي كنسول عراق نوشته ام. نامه را گرفتيم و نااميدانه به سفارت برگشتيم.نامه را به دربان سفارت داديم. دربان رفت و پس از مدتی با دو فرم برگشت و پرسيد: عكس را آورده ايد؟ گفتم: بله! سپس فرم های مخصوص را پر كرديم و همراه عكس و گذر نامه به آن شخص داديم.

بنا به گفته آن شخص، ساعت يك بعد از ظهر به جلو سفارت رفتيم. نخست اسمي كه صدا كردند، اسم ما دو نفر بود. با دلواپسی گذرنامه را باز كردم. ديدم ويزای سه ماهه زده اند. از خوشحالی اشك از چشمانم سرازير شد. سپس به زيارت عبدالعظيم حسنی عليه السلام رفتيم و صلوات ها را به روح حضرت ام البنين عليهاالسلام هديه كرديم.

شیخ علی زند قزوینی



نظرات
ارسال نظر
نام
ایمیل (منتشر نمی‌شود)
وبسایت
:) :( ;) :D ;)) :X :? :P :* =(( :O @};- :B :S
کد امنیتی
رفرش
کد امنیتی
نظر خصوصی
مشخصات شما ذخیره شود ؟ [حذف مشخصات] [شکلک ها]
img